از چشم ساقی مست شرابم
بی می خرابم بی می خرابم شوقم فزون تر از بی حجابی بینم نہ بینم در پیچ و تابم چون رشتۂ شمع آتش بگیرد از زخمۂ من تار ربابم از من برون نیست منزلگہ من من بی نصیبم ، راہی نیابم تا آفتابی خیزد ز خاور مانند انجم بستند خوابم