انجم بگریبان ریخت این دیدۂ تر ما را


انجم بگریبان ریخت این دیدۂ تر ما را
بیرون ز سپہر انداخت این ذوق نظر ما را
ہر چند زمین سائیم برتر ز ثریانیم
دانی کہ نمی زیبد عمری چو شرر ما را
شام و سحر عالم از گردش ما خیزد
دانی کہ نمی سازد این شام و سحر ما را
این شیشہ
ٔ گردون را از بادہ تہی کردیم
کم کاسہ مشو ساقی مینای دگر ما را
شایان جنون ما پہنای دو گیتی نیست
این راھگذر ما را آن راھگذر ما را